جدول جو
جدول جو

معنی هیس هیس - جستجوی لغت در جدول جو

هیس هیس
(هََ سِ هََ سِ)
کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب). کلمه ای است که به انسان گفته میشود وقت امکان امری و برانگیختن و تحریض بر کاری و گویند در هنگام چپاول کردن و تاراج نمودن گفته میشود وقتی که قریه ای یا قبیله ای مورد تاراج قرار گیرد و هیچ کس از آنان باقی نماند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هی هَِ هی هَِ)
کلمه استزادت است و گاهی بدان چیزی را رانند و طردکنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شاخه ای از تیره حاجی وند هیهاوند از طایفۀ چهارلنگ بختیاری، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 77)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 463 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ / هَِ هَِ)
عجب عجب. سخت عجیب. چه شگفت:
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد.
خاقانی.
گفت هی هی گفت تن زن ای دژم
تا در این ویرانه خود فارغ کنم.
مولوی.
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی.
حافظ.
، علامت تحقیر و استخفاف. (یادداشت مؤلف) : هی هی جبلی قم قم
لغت نامه دهخدا
تصویری از هی هی
تصویر هی هی
عجب عجب، چه شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
صوتی که امر به سکوت می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچین و چروک
فرهنگ گویش مازندرانی
گرماگرم
فرهنگ گویش مازندرانی
توانایی، میدان داری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که به هنگام تأسف و افسوس بر زبان رانند، افسوس، هیهات
فرهنگ گویش مازندرانی